- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
کوفیان شعله به قـلب و دل شیدا مزنید آتش کـیـنه به هر خـیـمۀ صحرا مزنید کوفیان همسفـر محـنت و غـمها نشوید نقـش انـدوه به قـلـب و دل شـیدا مزنید کوفیان بیعت خود از چه چنین میشکنید رخنه بر کشتی جا مانده به دریا مزنید کوفیان یکـسـره تا آتـش دوزخ نـرویـد بیوفـایی مکـنـید اینهمه در جـا مزنید کوفیان از چه درِ خـانۀ خود میبـنـدید طعنه بر بیکسی عـتـرت طاهـا مزنید کوفیان مَرکب انـدوه و بلا زین مکـنید بر رکاب سـتـم و ظـلـم چـنین پا مزنید کـوفـیان اهـل حـریـم نـبـوی چون آیـند شـرر کـیـنـه به آرامـش دلهـا مـزنـیـد کـوفـیان از سـرِ بـام سـتـم خـانـۀ خـود سنگ بر نور دل حضرت زهرا مزنید کوفیان هر چه که خواهید مرا سنگ زنید لیک سنگی به سر زینب کـبری مزنید کوفیان شرم و حیا را به تمامی مبـرید پـارۀ آتـش خـود را به سـرِ مـا مـزنـید کوفیان از سـرِ بـامـم به زمـین انـدازید به اسـیـران حـرم نـعـره و آوا مـزنـیـد کوفیان گر سـر نـیـزه سـرِ یـارم دیـدید تهمت خارجی این گونه به مولا مزنید کـوفـیـان شـهـرۀ نـامـردی عـالم نشوید این هـمه تـیـر جـفـا بر من تنهـا مـزنید کوفیان هرچه که تیر است به سویم بزنید جـانب مـحـرم ما تـیـر تـمـاشـا مـزنـید
: امتیاز
|
مدح و شهادت مسلم بن عقیل علیهالسلام
در شهر کوفه رسم این مردم عجیب است مهمانشان مسلم چقدر اینجا غریب است این مردمِ نـامـرد در خـانـه نـشـسـتـند روی سـفـیر تو در و کـاشـانه بـسـتـند این شهر شهرکوفه شهر بیوفاییست خاصیت و اخـلاق آنها بیحـیـاییست ایـنجـا کـسـی بـا او سـرِ یـاری نـدارد آواره گشته چون که غمخواری ندارد هر خانهای که در زده بسته به رویش اندوه و غُـصه عُـقده گشته در گلویش در زیرلب حرفی ز سوز و درد دارد آقــا نــیــا کـوفـه مــَرامـی ســرد دارد آقا نـیا چـشم انـتـظـار تو کـسی نیست جُز تیر و نیزه بیقـرار تو کسی نیست ایـنهـا ز کـیـنه سـیـنه را لبـریز کردند خـنـجـر برای حـنـجـر تو تـیـز کردند آقــا نــیــا دائـم گـل پــرپــر بـبــیــنــی داغ ابـوالفـضـل و علی اکـبر بـبـیـنـی مـولا بـیـا و مُـسـلـمت را کـن نـظـاره در کـوچـهها گـشـتـه تن من پـارهپـاره آقـا دگـر بـر مـن نــمـانـده راه چــاره شـد قــتــلـگــاه مــسـلـمت دارالامــاره
: امتیاز
|
مدح و شهادت مسلم بن عقیل علیهالسلام
ای نخـستـین بارقه از شعـلههای کربلا اولین سیـمـای روشن از صدای کـربلا ای نخستین خون، چکیده روی خاک کوفه سرخ ای نخستین سر، بریده در هوای کربلا تو نخستـینی که دیدی کربلای تشنه را پیش از آنکه گل کند موج بلای کربلا صبح تنهایی و عصر غربت و ظهر عطش کـربـلای کـربـلای کــربــلای کــربـلا ای سفیر دانش و دین در زمین جهل و کفر ای شکـوه نـام تو بـانـگ رسـای کربلا پیش از آنکه کربلا باشد تو بودی، خون تو ریخت روشن بر زمین در ابتدای کربلا ابتدای کـربلا بودی و دیدی از نخـست روی نـیـزه عـشق را در انتهای کربلا از فـراز بـامِ کـاخ دسـتآمـوزان کـفـر بر زمین انداخـتی سر را به پای کربلا اولین حاجی که رفت و کربلایی شد به شور اولین زمزم که جوشید از صفای کربلا ای نخستین چشم گریان بر حسین بن علی با خـبر از جـزء و کـل ماجرای کربلا چشم تو پیش از تمام چشمها دید و گریست زخـمهـای کـربـلا را در عـزای کربلا ای چنان که نی، تهی از هرچه جز هوی حسین ای نـوا؛ آه ای نـوا آه ای نـوای کـربـلا پیک عصمت بودی و پیچیده در فریاد تو هـویهـوی کـربلا و هـایهـای کـربلا خانۀ هانی، عبیدالله و تو مخفی به رمز پشت پـرده مـاندی اما از حـیـای کربلا دست بر شمشیر میبردی اگر...، اما تویی آری آری تو نخـستـین رهـنـمای کربلا آری آری تو نخستین کاشف ذبح عظیم آری آری تو نخـسـتـیـن آشـنـای کـربلا شیعه و خنجر زدن از پشت، پنهان، ناگهان نه، بـلـندا تو، بـلـندا سـرسـرای کـربـلا پشت پرده ماندی اما کربلا در پرده نیست برمـلا شد با تو راز در خـفـای کـربلا پشت پرده در نمازی سرخ از شرم حضور اقـتـدا کردی به حـیـدر مـقـتـدای کربلا خونبهای تو تماشای حسین فاطمهست ای نخستین خون جاری در بهای کربلا جرعه جرعه نور نوشاندی مرا امشب به مهر روشـنم روشن به یـمن روشـنای کربلا این قصیدهواره امشب از تو در من جلوه کرد شعـر گـفـتم از بـرایت از برای کـربلا
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
سر دارالعماره زار و بیجانم، حلالم کن نـوشـتم که بـیا اما پـشـیـمانم، حـلالم کن نکردم لحظهای گریه برای غربتم اصلاً برای غربتت اینگونه گریانم، حلالم کن فقط یک پیرزن در کوفه از مسلم حمایت کرد اسیر خـدعـههای ابن مرجانم، حلالم کن سر فرزند یک بدکاره عهد خود رها کردند من از این قوم کوفی روی گردانم، حلالم کن هر آن کس حرف حق گوید، دهانش سنگ خواهد خورد به فکر زینبین و سنگ بارانم، حلالم کن علی اکبر، علی اصغر، نبینی داغ اولادت فـدای بچههـایت جان طفـلانم، حلالم کن همینکه بی هوا چشمم به چوب خیزران افتاد میان ظرف آب افـتاد دنـدانـم، حلالم کن به قطره قطره خونی که میان مشت من پُر شد نوشتم بر زمین، با دست لرزانم حلالم کن اگر این آب، خونی شد فدای کام عطشانت مُواساتم شد اینگونه عـطشانم، حلالم کن شهیدانت همه بر روی پایت جان دهند اما غـریـبانه اسیـر درد هجـرانم، حلالم کن اراذل با منِ مسلم چهها کردند در کـوفه به یاد خواهرت خیلی پریشانم، حلالم کن تنم را بر زمین در پشت مرکب میکشند اما برای پـیکـرت پـاره گـریبانم، حلالم کن زبانم لال اینها تـشنـۀ تاراج تو هـستـند بخوان این نکته را از جسم عریانم، حلالم کن
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
در رهـگـذرهـای غــریـبـی بـیـقـرارم تـنـهــایــم و در فـکـر تـنـهـایـیِ یـارم تـنـهـا مـیـان بـیوفــایـیهـا و خُـدعـه بعـد از خـدا تـنهـا امـیدم هست طوعه در هر وجب از خاک هر کوچه گذشتم یک یا حـبـیـبی با سـرشک غـم نوشتم در مسلخ عشق عاقبت رسوا شدم من رسـوایِ تـو ای زادۀ زهـرا شـدم مـن ای شعـرِ عـشـقـم را تو تنهـا استعـاره دارم شـده از عــشـق تـو دارالامــاره اسم تو تنهـا ذکـر جـاری در سـجـودم بیتو گـسـسـته جان زهرا تار و پودم قـدقـامـتـم را در نماز عـشـقت ای یار بـسـتـم بـه یــاد قــدّ رعـنـای عـلـمـدار من ماندم و نجـوای آرامی بر این لب وای الامـان از آه و زارییهای زینب بالا نمیآید نفـس این سیـنه تنگ است آقا میا کوفه که رسم کـوفه ننگ است آیـد در و دیـوار هر خـانـه به جـنـگـم شادم که بـهـر دخت زهرا پیش مرگم در لحـظههای آخـرم لب تـشـنه هـستم ظرفی چو جام زهـر دشمن داده دستم افـتـاده عـکـس مـاه تـو در کـاسـۀ آب لبهای خونی میزنم بر روی ارباب
: امتیاز
|
مدح و شهادت مسلم بن عقیل علیهالسلام
در کـوفـه کـسی یـاریِ این زار نیامد یـاری ز کسی جـز در و دیـوار نیامد دسـتان زیـادی هـمگـی عهـد بـبـستـند دسـتـش چـو بـبـسـتـنـد یکی یار نیامد تبدار شد از سـیـلی و شلاق حریفان از بـهـر تـبـش هـیـچ پـرسـتـار نیـامـد پایش هـمه تاول بدنش پُر ز جـراحت مرهم به جز از سنگ به بیـمار نیامد بـر دار کـشـیـدنـد تـنـش از رهِ کـیـنـه جز بـاد صـبـا کـس به سـرِ دار نیـامد بر دامن دار از دل هر کوچه رسیدند حـتـی نـفـری جـز پـیِ دیــدار نـیـامـد کـوبیده شد از بام به روی ورق خاک حـرفی به لـبـش جـز غـم دلـدار نیامد آمـاده شـو ای دل که دگـربار بگـویی ای اهـل حـرم مـیـر و عـلـمـدار نیامد
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
من کوفه را چون مردگان بیدرد دیدم نـامـردهـاشان را بـه شکل مـرد دیـدم ایـن نـاسپاسان جمـله اشبـاحالرجالاند خصم رسـول و حیـدر و قـرآن و آلند اینان به آن دستی که با من عهد بستند عهـد مـن و فـرق مـرا با هم شکـستند تـنهـا نـه در کـوفـه مـرا آواره کردنـد قـلـبـم دریـدنـد و لـبـم را پـاره کردنـد این شهر را پیوسته نامردی به من بود این قوم تنها مردشان یک پیر زن بود مـن جـاننـثـار عـتـرت خـیـرالانـامـم صـیـد بـهخـون غـلـتـیـدۀ بـالای بـامـم وقتی که خود را از عطش بیتاب دیدم عکس لب خـشک تـو را در آب دیدم در موج خون دریای «لا» را دیدم امروز از بـام کـوفـه کـربلا را دیـدم امـروز انگـار مـیبـیـنـم جــراحـات تـنـت را خونین به چنگ گـرگها، پیـراهنت را انـگــار مـیبـیـنـم گُــلان پـرپـرت را پاشـیده از هم عضو عضو اکـبرت را انگار میبـیـنم که بعد از قـتـل یـاران هم تیـرباران میشوی هم سنگباران انـگـار مـیبـیــنم ذبـیـح کـوچکـت را زخـم گـلـوی شیـرخـواره کـودکت را انـگـار میبـیـنم که با اشـک دو دیـده داری به روی دست خود دستِ بریده انگـار بـیـنـم غـرق خـون آئیـنهات را جای سُـم اسـبان و زخـم سـیـنـهات را انگار میبـینم که شـمر آید بـه گـودال انگار میبینم زدی در خون پر و بال انـگـار دیـدم جـان شـیـریـنت فـدا شـد زهرا نگه کرد و سرت از تن جدا شد من بهـترین مهـمان شهـر کوفـه هستم مهـمـان قـصابـان شهـر کـوفـه هـستم لبتـشنـه از پیکـر جـدا گردد سر من آویــزه گـردد بــر قــنـاره پـیـکـر من تـنهـا نـه ایـن نامـرد مردم میکُـشـندم در کـوچههای شهـر کوفه میکِـشـندم میثم! شرار از نظم جانسوزت فشاندی بس کن که دلها را به بحر خون نشاندی
: امتیاز
|
مدح و شهادت مسلم بن عقیل علیهالسلام
آهـنگ سـفـر کـرد بـه فـرمان حـسـین در کوچۀ کـوفه شد غـزلخوان حسین وقتی که حماسه را به خون امضا کرد میگفت: که جان من به قـربان حـسین ********** غلامرضا شکوهی ********** تـنهـا نه کـسـی تـو را هـمـاورد نـبـود یک مـردِ نـبـرد، یـار و هـمدرد نـبـود ********** احد ده بزرگی ********** پـیـغـمـبـر درد بـود و هـمدرد نـداشـت از کـوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت ********** محمد علی جوشایی ********** در شـهـر دلـی، به شـوق پـرواز نـبود بــا حــنــجــرهٔ بــاغ، هــم آواز نــبــود ********** میثم مومنی نژاد ********** در شـهـر نـمـانـده اهل دردی جـز تـو در جـادۀ عـشـق، رهـنـوردی جـز تـو ********** سید مهدی حسینی **********
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
بـین کُـفـار شـدم حـافـظ ایـمـان خـودم همه رفـتند و منم بر سر پیـمان خودم گوشۀ خلوت خود روضه به پا داشتهام شـدهام گـریـهکـن شـام غـریـبان خودم خـسته و تـشـنه لـبم کوفه ندارد مردی از غریبی شدهام دست به دامان خودم تـرسی از مرگ ندارم اگر اذنـم بدهـد کوفه را فـتح کـنم با دم طـوفان خودم هـمـۀ غـصـهام از آمـدن قـافـلـه اسـت ترسم از غربت مولاست نه از جان خودم بسکه دلـواپس زخـمـی شدن او هستم رفته از خاطر من زخم فراوان خودم خـیـزرانی که برای لـب او ساخـتهاند کاش میشد بخورد بر لب و دندان خودم گفته بودم که بیا، حال به جبران خطا میدهم جان خودم را سر ایمان خودم
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
به خون چهره دادم غسل از پا تا سر خود را زیارت میکنم با دست بسته رهبر خود را به هر جا پا نهادم بر رویم بستند درها را که بر دیوارها بگذاشتم امشب سر خود را
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
گرچه ای یار، اسیـر کـف اغـیار توأم نی گـرفـتار عـدو بلـکـه گـرفـتار توأم نام تو وِردِ زبـانم به سـر دار شدهست تو عـلی هستی و من میـثـم تـمّار توأم میزند خصم مرا طعنه ولی غافل از آن بر سرم نیست هـوایی که هوادار توأم دستم از پشت اگر بسته، دگر قطع نشد فکر انگـشت تو و دست عـلـمدار توأم گر شکافی لب من خورده دگر چوب نخورد در غـم چوب یزید و لب خـونبار توأم دشـمـنـم آب دهـد لیک نـنـوشم هرگـز گرچه لبتـشـنه ولی تشـنۀ دیـدار توأم
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
من و انـبـوهـی از دلـواپـسـیهـا که دارم لشـکـری از بیکـسیها تـمـام کـوفـه عـهـدی تـازه دارند بــرای کـشـتـن تـو ای مـسـیـحـا دلـم را مـثـل پیـمانها شکـسـتند دو دستم را به عهدی تازه بستند هـمانهـایی که نامه مینـوشـتـند به استـقـبال تو خنجر به دسـتـند دلم مانـدهست و داغ جانگـدازی که شـد با حـرمت نـام تو بـازی تنم زخـمی، لبم تـشنه، دلم خون امان از این همه مهـمان نوازی
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
ببین که بر سر دارم میا به كوفه حسین هـنوز زمـزمه دارم میا به كوفه حسین سلام من به تو ای آفـتاب هـستیبخـش چراغ محـفـل تـارم میا به كوفه حسین نوشـته ام كه بیائی ولی به صفحۀ خاك به اشك خود بنگارم میا به كوفه حسین میـان كـوفـه غـریـبـانه میزنـم فـریـاد امید و صبر و قرارم میا به كوفه حسین به سنگساری مهمان اگر چه میكوشند امـامِ آیـنـهدارم مـیـا به كـوفـه حـسـیـن در این دیار به سرنیزه لاله میچـینـند گـلِ همیـشه بهـارم مـیا به كوفه حسین بیا به هـمره زینب از این سفـر برگرد امید جـان فـكـارم مـیـا به كـوفه حسین برای آن كه نگـردی تو بیعـلـی اكـبر دمـادم است شعـارم میا به كوفه حسین نشـسـته حـرمـله در انتـظار اصغـرِ تو ببین كه واهمه دارم میا به كوفه حسین پـیـام آخـر مـسـلـم بـرای تـو این اسـت گـذشته كار ز كارم میا به كوفه حسین به گریه گفت «وفائی» ز مسلم بن عقیل به درد و غصه دچارم میا به كوفه حسین
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
سلام ای نـازنـین شاه و حـبـیـبـم بـیـابـان گـرد تــنـهـای غــریـبـم نوشـتـم که بیا، شـرمـنـده هـسـتم من از این نامهها شرمنده هـستم نوشتند و تو را ای یار خـواندند ولیکـن پای این پیـمـان نـمانـدند ولایـت در وجـودم منـجـلی بـود گــنــاهـم بــردن نـام عــلـی بـود هر آنچه کوشش و همت نمودند شـنـیدی که حـریف من نـبـودنـد تـمـام دشـمـنـان را خـوار کـردم شـبـیـه مـرتـضی پـیـکـار کـردم امان دادند، عهـد خود گـسـسـتند به کعـب نیـزه دنـدانم شکـسـتـند از اولاد زنـا نــیـرنـگ خـوردم من از زنهای کوفه سنگ خوردم صـدای الـعـطـش آمد به گـوشـم خـبـر داری نـشـد آبـی بـنــوشـم خــدا را شـاکـرم آبـی نـخــوردم فدای کـام خشکـت، کام خـشکـم سـر دارالـعــمـاره گـریـه کـردم به یاد شیـرخـواره گـریـه کـردم عجب جشنی بپا شد عـید قـربان سرم از تن جـدا شد نـذر جانـان همه داراییام را غـصب کـردند سرم را روی نیزه نصب کردند در این شـهـر جـفـا و نـا امـیدی کـنـار مـزبـلـه مـانـدم، شنـیـدی؟ نــگــویــم مــابــقـی مــاجــرا را نـگــویـم کـوچـۀ قـصـاب هـا را به زیـر نـور مـهـتـاب و سـتاره تـنــم آویـخــتـه شـد بـر قـــنــاره نیا کوفه که کوفه قحط آب است نفاق و خدعههاشان بیحساب است نـیـا تـا دخـتـرت در تب نـیـفـتـد نـظـر بـر سـایـۀ زیـنـب نـیـفـتـد رقــیـــه طــاقـت دوری نـــدارد تـــوان درد مــهـجــوری نــدارد نیا تا شـمـر شـمـشـیری نـسـازد نـیـا تـا حـرمـلـه تـیـری نـسـازد نـیا تا پـیـکـرت عـریـان نـمـانـد سـنـان در پـهـلوی قـرآن نـمـانـد تــو آقــا زادۀ بـنـتُ الــرســولـی نده گیسوی خود را دست خولی خـلاصه ای امیـر هـر دو عـالـم حـلالـم کن، حـلالـم کن، حـلالـم
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
گـشـت تا قـافـلـهات بـین بیـابـان پـیـدا در گذر شد بدنم زخمی و عریان پیدا آب هم بود ولی تشنه بمیرم عشق است شاهدم هست ازین کـاسه و دندان پیدا گیسویم خاکی خاکیست خبر داری که گیسویت هست دراین موی پریشان پیدا تن من ماند زمین ماند زمین ماند زمین بهـر دفـنـم نـشده چـند مـسـلـمان پـیـدا بخدا جـای زن و بچه تو اصلا نیست کـربلا هر طـرفـش بوده مغـیلان پیدا به دلم هیچ! به دستان خودت رحمی کن خاتـمی مـانـده به دسـتان سلیـمان پیدا
: امتیاز
|
مدح و شهادت مسلم بن عقیل علیهالسلام
مسـلم که از حـسیـن سـلام مـکـرّرش باید که خواند حضرت عبّاس دیگرش فرموده مدح و منقـبتـش را به افـتخار ثاراللّهی که بوده نـبی مـدح گـسـترش ایثار و عزم و غیرت و آزادی و شرف تـعـظـیـم میکـنـنـد هـمه در بـرابـرش حیـرت برند اهل فـضیلت به رتـبهاش زانـو زنند اهل کـرامت به محـضرش مبهـوت گـشـته آدمـیان و فـرشـتـگـان از عـزّتی که کرده عـطا حیّ داورش تعـریف کرد و داد خـبر از شهـادتـش بــا دیــدن عـقـیـل هـمـانـا پـیـمـبــرش این است آن شهید که در یاری حسین تا روز حشر مسجد کوفهست سنگرش لبّیک او حسین و طوافش به موج خون تکـبـیرها بـلـند ز هر زخـم پـیـکـرش پیـوسته بوی عـطر گـل نـیـنـوا گرفت زآن دستههای نی که عدو ریخت بر سرش سر داد و سر نکرد به جز بر حسین خم ای جان فدای پیکر در خون شناورش این است آن قـتـیل که بر زندگان دهد روح حـیــات از نـفـس روحپــرورش بـالای دار رفـت و هـمه سـربـهدارها گـلبـوسه میزنـنـد به قـبـر مطهّـرش
: امتیاز
|
رباعی های شهادت مسلم بن عقیل علیهالسلام
پیـغـمـبر درد بـود و هـمدرد نداشت از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت ******** محمد علی جوشقانی ******** من در بـر کــشـتـی نـجــات آمـدهام در ســاحـل چـشـمـۀ حـیـات آمـدهام تا زودتـر از زود گـنـاهـم بـخـشـنـد قـبـل از عـرفـه در عـرفـات آمـدهام ******** سید رضا مویّد ******** آهنگ سـفـر کرد به فـرمان حـسین در کوچۀ کوفه شد غزلخوان حسین ******** غلامرضا شکوهی ******** در شـهـر نمانـده اهل دردی جز تو در جادۀ عـشق، رهـنـوردی جز تو ******** سید مهدی حسینی ******** در شهـر دلی، به شوق پـرواز نبود بـا حــنـجــرهٔ بــاغ، هــمآواز نــبـود ******** میثم مومنی نژاد ******** تنهـا نه کـسـی تو را هـمـاورد نبود یک مردِ نـبـرد، یـار و همدرد نبود ******** احد ده بزرگی ********
: امتیاز
|
مدح و شهادت مسلم بن عقیل علیهالسلام
طلـوع کرده شفـق در نگـاه شعـلهورت اسیر چـشم تو باران، نسـیم در به درت تو از کدام لبِ تـشنه قـصه میخـوانی؟ که رودهای جهـان گـشـتهاند همسفـرت چه بر تو رفت در آن لحظهای که فهمیدی از آب و رنگ خیانت پُر است دور و برت چه داغها که دلت را پُر از شرر کردند چه زخمهای عمیقی که مانده بر جگرت نه آسـمان که شـبی بیسـتاره و تاریک که تکه ابـر سـیـاهیست در نگـاه ترت تو را چنان که تویی هیچکس نخواهد بود اگر جـدا شـود از تن هـزار بـار سـرت
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
با اینکه روزی داشتی کاشانه در این شهر اینجا نیا، دیگر نداری خانه در این شهر یـادم میآید تا کجـاهـا کـیـسهای نان را میبرد آن شبها علی بر شانه در این شهر وقتی تمام مردمانش جاهلاند ای عشق! پیدا نخواهی کرد یک دیوانه در این شهر آواره، گشتم کوچهها را یک یک اما نیست جز طوعه هرگز قامتی مردانه در این شهر هرکس که روزی نامهٔ یاری برایت داد شد نیـزهدار لشکر بیگـانه در این شهر دورت بـگـردم! بـادهـای شــام آوردنـد انگار با خود قحطی پروانه در این شهر این نامه از مسلم به دستت میرسد اما کشتند او را ناجوانمردانه در این شهر
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت سیدالشهدا علیهالسلام و شهادت مسلم بن عقیل
هر آن کسی که ندارد به دل غم، از ما نیست به سرِّ عشق نشد هر که مَحرم، از ما نیست غـم تـو را بـه دل مـا خــدا زیـاد کـنـد هر آنکه خواسته از تو غم کم، از ما نیست دلیل خلقت ما خوردنِ غـمِ عشق است مُخـالـف غـم مـاه مُـحـرَّم از مـا نیست فـقـط هـوای حـسیـنـیه را هـوس داریم اسیر بندِ هوا و هوس هم، از ما نیست سیاهیِ عـلَـمش پاک و روسفـیـدم کرد دخیل نیست هرآنکه به پرچم، از ما نیست سـیاه لـشکـر اوئـیـم و اِدّعـامـان نیست شُکـوه لشکـر شاه دوعالم از ما نیست لـبــاس مــشـکـیِ او داده آبــرو مـا را هر آنکه نیست در احرامِ ماتم از ما نیست بـرای “ارثِ پـدر” تا هـمیـشه ممـنونیم نصیب آنکه نشد “ارثِ آدم” از ما نیست تمام شادیِ دنیا خلاصه در گریه است هر آنکه اَشک نریزد در این غم از ما نیست اجـازه از طـرف مـادرش شـده صادر وگرنه این همه اشک دمادم از ما نیست برای گریه تـوسُّـل به “یا رُبـاب” کـنیم رُباب بانیِ اَشک است و این نم از ما نیست حُضور حضرت زهرا به روضهها حتمی است یقین ندارد اَگر کَس به این هم از ما نیست نمک به زخم دل از غُصّۀ تو میپاشیم هر آنکه است به دنبال مرهم از ما نیست تو گریه کَردی و ما گریه کردهایم حسین تویی مقابل ما، این دو زمزم از ما نیست تو را بخاطـر دنـیا فـروخت کوفه ولی هزار شُکر، که دربند درهم از ما نیست سرِ سفـیرِ تو از پشت بام خورد زمین نوشته است به مقتل، مُقرَّم از ما نیست! نوشته؛ شد تنش از یِک قَـناره آویـزان هر آنکه خون نکند گریه زین غم از ما نیست برای مُسـلـم تو جـدِّ تو گـریسته است! که بر مُصیبت بیحدِّ تو گریسته است؟
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رقیه سلاماللهعلیها با سر مطهر پدر
کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین میزبان، صد رو وصدرنگ است برگرد ای حسین عهد را بشکستهاند و دست من را بستهاند اشکم ازاین فتنه خونرنگ است برگرد ای حسین
: امتیاز
|